...

ساخت وبلاگ

می‌نشینم مگر تو رد بشوی، می‌دوم تا مگر که خسته شوی
مــــی‌کشم  امتدادِ  راهـــی را، بــــه  امیــدِ در آن قدم زدنت

تو قدم می‌زنی، قدم من‌ را، تو نفس می‌کشی هوس من‌ را
هـــــوس لابه‌ لایِ هر نفســــم، قفسِ سینه و نفس زدنت

محمدرضا حاج‌رستمبگلو

قشنگه... 

+ نوشته شده در  شنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۶ساعت 16:38  توسط   | 
......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiich-chi بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1396 ساعت: 9:37

  روزای روشن، خداحافظ... سرزمین من، خداحافظ... خداحافظ... خدا حافظ... روزای خوبت بگو کجا رفت... تو قصه ها رفت... یا از این جا رفت... انگار که این جا، هیچکی زنده نیست... گریه فراوون... گونه ها خیسه... دلا پاییزه... بارون قحطی از ابر می ریزه... همه با ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiich-chi بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1396 ساعت: 9:37

زندگی شده تکرار و تکرار

و پاسخ من برای چگونگی رها شدن از این پوچی جنون آور

همان پاسخی است که مدت ها پیش به روان شناسی دادم. 

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۶ساعت 20:58  توسط   | 
......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiich-chi بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1396 ساعت: 9:37

مقصد...

فرصت کم است. نمی شود همه چیز را با آزمون و تجربه بهشان رسید و بعد پذیرفت یا رد کرد. فرصت خیلی کم تر از این حرف هاست و باید توشه جمع کرد فقط تا می شود... 

+ نوشته شده در  دوشنبه سوم مهر ۱۳۹۶ساعت 1:2  توسط   | 

......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiich-chi بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 8:13

پاییز، بالأخره رسید. چه خواهد شد؟ نمی دانم. "او" می داند. خدای قادر و حکیم و دانایم، دستانم را همیشه به تو می سپارم و تنها بر تو توکل می کنم و تنها به تو امید دارمزندگی ام، سرنوشتم، نفس هایم، تپش های قلبم، و همه چیزم را به تو سپرده ام و از آن تو هستندلطفا برای همه ی ماخیرترین ها و بهترین ها را رقم بزنآن چه را که خیر همه مان در آن استما به تو ایمان داریم، باور داریمهمه چیزمان برای تو... و تقدیم تو، ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : پاییز, نویسنده : hiiich-chi بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 2:27

دختری با سن بسیار کم که هنوز مهد کودک هم نمی رود، ولی به طرز آزار دهنده ای نود درصد رفتارها و حرکات و حرف هایش، جنسی است. چه طور جز من هیچ کس نمی فهمد و پیگیر مشکل نمی شود؟؟ چه طور هیچ کس اذیت نمی شود؟؟ چه طور می شود که فقط من می فهمم این ها را؟؟ البته، شاید همه شان می فهمند ولی چون خودشان گرگند در لباس گوسفند، به نغعشان است سکوت کنند... مبادا رازهای سیاه سر به مهر، ناگهان برملا شوند و دهان باز کن ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : استفاده, نویسنده : hiiich-chi بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 2:27

وقتی به لطف خدا، آدم به شدت جدی و رسمی ای باشی همیشه و حد خودت را بدانی و حدود دیگران را هم کاملا مشخص کنی، نتیجه می شود این که همه به جز مواردی بسیار اندک، همیشه نام خانوادگیَت را صدا بزنند و بگویند خانم ِ... (فامیلی ام). چون تو هم همین طور آن ها را خطاب می کنی اغلب. احترام. پسرها هم که کلا طرفم نمی آیند. خیلی می ترسند و حساب می برند. این را از نگاه های ضعیف و خودباخته شان وقتی گاها اتفاقی چشم در ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : فرهنگ,احترام, نویسنده : hiiich-chi بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 2:27

جلوی آینه ایستاده بودم و خودم را نگاه می کردم که یک دفعه پدر گفت: قربون دماغش برم من. بعد خطاب به مادرم : ببین خیلی دماغش خوشگله ها. نگاه کن چه قدر خوشگله خصوصا وقتی این عینکه رو این جوری می زنه یه چیز کوچولوی جمع و جور خوشگلی می شه دماغش. 

صحیح!!

من، بسیار متعجب! گرچه خودم می دیدم و می دانستم همین طور است اما این که آن قدر خوب بود که صدای پدرجان مغرور را درآورد، یعنی خیلی!!... 

خدایا،شکر... 

+ نوشته شده در  یکشنبه دوم مهر ۱۳۹۶ساعت 15:5  توسط   | 
......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiich-chi بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 2:27

حاااااالم ازش بهم می خوره خودشیفته ی احمق. تهوع آور و نفرت انگیزه خودشیفتگی چندش آورش. اه اه اه. 

+ نوشته شده در  یکشنبه دوم مهر ۱۳۹۶ساعت 16:16  توسط  

......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hiiich-chi بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 2:27

فکر کردنِ زیادی به هر چیزی، اون چیزو ترسناک می‌کنه. دیگه تو نیستی که سوارِ کاری، بلکه کار افسارِ تو رو می‌گیره تو دستش. این‌قدر کارو بزرگ می‌کنی که خودتو می‌بازی و جا می‌مونی. اون‌وقت می‌گی من که خیلی تلاش کردم پس چرا نشد؟ ولی خستگیِ تو الزاما نشونه‌یِ تلاشت نیست؛ این‌قدر فکر کردی به کار که ترسیدی سراغش بری و این‌قدر از فکر کردن به کار استرس گرفتی که دیگه نایی برات نمونده که کارو انجام بدی و می‌تر ......ادامه مطلب
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : عالیست, نویسنده : hiiich-chi بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت: 2:27